Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مهر»
2024-04-30@08:34:24 GMT

«بچه‌پرروها» برای دومین‌بار به بازار نشر آمدند

تاریخ انتشار: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۷۶۰۹۶۵

«بچه‌پرروها» برای دومین‌بار به بازار نشر آمدند

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «بچه پُرروها» نوشته فردریک دار با ترجمه عباس آگاهی به‌تازگی توسط انتشارات جهان کتاب به چاپ دوم رسیده است. این‌کتاب که چاپ اولش تیرماه سال ۱۳۹۴ چاپ شده،‌ پنجاه‌وچهارمین عنوان مجموعه پلیسی «نقاب» است که انتشارات جهان کتاب از سال ۱۳۹۰ چاپ آن را آغاز کرده است.

«آسانسور»، «مرگی که حرفش را می‌زدی»، «کابوس سحرگاهی»، «چمن»، «قیافه نکبت من»، «بزهکاران»، «بچه‌پُرروها»، «زهر تویی»، «قاتل غمگین»، «تصادف»، «تنگنا»، «دژخیم می‌گرید»، «اغما»، «نان حلال»، «مردِ خیابان»، «قتل عمد؟»، «دفتر حضور و غیاب»، «آغوش شب»، «آدم که نمی‌میرد»، «قرار ملاقات با یک نامرد» و «زندگی دوباره» عناوین رمان‌هایی به‌قلم دار هستند که از سال ۹۰ تا امروز با ترجمه عباس آگاهی در قالب مجموعه نقاب منتشر شده‌اند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

شخصیت اصلی داستان «بچه‌پرروها» الیزابت دختر جوانی است که همراه با دایی و قیّم خود، در خانه ای در پروانس زندگی می کند. خانه مذکور کهنه شده و چنگ چندانی به دل نمی زند. این خانه در ضمن محل کسب و کار الیزابت و دایی اش نیز هست؛ یک سمساری که سر در آن نوشته شده است: عتیقه فروشی. توریست ها گه گاه به این خانه سر می زنند و بین خرت و پرت ها سر و گوش آب می دهند. دایی، بازیگر بازنشسته کمدی فرانسز است و با طمطراق تمام، خانه را «شاه نشین» می نامد. او عکس بزرگی از خودش را در لباس رسمی و سی سال جوان تر، به دیوار خانه آویزان کرده است. او برای تازه واردان درباره ماجراهای دروان بازیگری اش، پرچانگی می کند. شخصیت دایی که ژولین ماتیاس نام دارد، زندگی فقیرانه خود را با یک مستمری اندک و فروش ناچیز عقیقه فروشی به گردشگران، اداره می کند.

در ادامه داستان الیزابت جوان، در آرزوی رهایی از این زندگی کسالت بار، با دار و دسته ای از جوان های موتورسوار و پر شر و شور آشنا می‌شود؛ گروهی از فرزندان اهالی، صاحبان مشاغل و ... که در گشت و گذارهای پرسروصدای خود، به خانه ماتیاس پیر هم سر می زنند. ماتیاس اسم این گروه را «بچه پرروها» گذاشته است. الیزابت در آرزوی پیوستن به این گروه همسالانش، به هر دری می زند و سرانجام با ترفندی، موتورسیکلتی بسیار پرقدرت تر و باشکوه تر از موتورهای وسپای بچه پرروها، تهیه می کند و پس از ماجراهای بسیار، به عضویت گروه در می آید. به این ترتیب، ماجراهایی پیش می آید که در نهایت به رویارویی پیروزمندانه بچه پرروها با یک جنایکار بی رحم منجر می‌شود.

«بچه‌ پرروها» در ۲۳ فصل نوشته شده است.

چاپ دوم این‌کتاب با ۲۰۴ صفحه، شمارگان ۲۵۰ نسخه و قیمت ۱۲۰ هزار تومان عرضه شده است.

کد خبر 5781251 صادق وفایی

منبع: مهر

کلیدواژه: رمان پلیسی ادبیات پلیسی فردریک دار ترجمه عباس آگاهی انتشارات جهان کتاب جهان کتاب چاپ دوم تجدید چاپ سی و چهارمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران نمایشگاه کتاب تهران نمایشگاه بین المللی کتاب تهران معرفی کتاب دفاع مقدس کتاب و کتابخوانی تازه تفحص شده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انقلاب اسلامی ایران کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان انتشارات سوره مهر مقام معظم رهبری وزارت فرهنگ و ارشاداسلامی ترجمه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۷۶۰۹۶۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم

به گزارش خبرآنلاین چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگی‌ام را به تو می‌گفتم هرچند گذشته‌ها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.

روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پرونده‌ای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بی‌مقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی می‌خواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید این‌طور من متوجه نمی‌شوم ماجرای زندگی شما چیست آهسته‌تر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین می‌گفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاری‌ام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی می‌کند و اینجا تنها زندگی می‌کند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه‌ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می‌شدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق می‌خواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرف‌های همسرت را تأیید می‌کنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا این‌طوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی می‌کند من در هفته یک روز او را می‌بینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که این‌طوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. می‌خواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و می‌خواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران می‌کنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرف‌های این زوج جوان را شنید، گفت می‌دانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

23302

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198

دیگر خبرها

  • طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
  • طلاق به‌خاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
  • زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
  • نرخ خرید بازار مسکن؛ با ۵ میلیارد تومان صاحب‌خانه شوید +جدول
  • رازگشایی از ۷ علت ابتلا به سرطان
  • چرا هیچ دستگاه نظارتی به داد مستاجران نمی‌رسد | اختیار آینده زندگی ما دست صاحبخانه هاست! | مستاجران به ناچار اجازه می‌دهند بر سرشان کلاه برود
  • رویای خرید برای تهرانی‌ها / ۵ میلیارد بدهید، صاحب خانه شوید
  • (تصاویر) این زن زندگی خود را وقف گربه‌ها کرد
  • قیمت واحدهای مسکونی در منطقه ۱۹ تهران + جدول
  • دومین برنامه‌ سینماتک خانه سینما به مستندخوانی اختصاص یافت